چند پرده از نمایشنامه کودتای 28 مرداد 1332

پرده اول شاه

در کنار زمین والیبال خسته افتاده بود مامور مخصوصی حکمی را برای امضا به نزدش آورده بود شاه با ترس و لرز خود نویس اش را در آورد و حکم را امضا کرد دیگر پیرمرد برایش غیر قابل تحمل شده بود حتی اگر کودتا پیروز نمی شد چیزی برای از دست دادن داشت.شاه بسیار می ترسید اما دوستان آمریکایی و انگلیسی وی تا حد ممکن سعی کردند او را آرام بکنند.شاه جوان حتی از جزئیات کودتا هم خبر نداشت در کلاردشت شب و روز کابوس می دید وقتی خبر رسید که نصیری بازداشت شده است با ثریا راهی رامسر شد و از آنجا با هواپیما از کشور فرار کرد.

سرتیپ سپه پور فرمانده نیروی هوایی به مصدق زنگ زد که برای زدن هواپیمای شاه کسب تکلیف بکند مصدق گفت بگذارید بروند.

شاه از بغداد راهی رم شد و آنجا می اندیشید که چگونه باقی عمر را سپری بکند در رستوران هتل سه ستاره اکسلسیور رم غرق در این اندیشه ها بود که ناگهان خبرنگاران سراسیمه وارد اتاق شدند و خبر پیروزی کودتا را به وی دادند شاه حتی فکر نمی کرد که تاج و تخت خود را دوباره پس بگیرد…

شاه خطاب به لوئی هندرسون (پس از کودتا) : «من تختم را مدیون خدا ، ملتم ، ارتشم و شما هستم … مصدق محاکمه می شود و به سه سال حبس محکوم خواهد گشت ولی یک استثناء وجود دارد و آن حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می کنند. فاطمی بیش از همه ناسزاگویی کرد. او بود که توده ای ها را واداشت مجسمه های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند.او پس از دستگیری اعدام خواهد شد. »

پرده دوم شعبان بی مخ

بخاطر هیکل درشتش و مهارتش در ورزش های زورخانه ای معروف شده بود خود را مسلمان متدینی می دانست و ارادت شدید به آیت الله کاشانی داست.

حوالی ظهر روز کودتا با دستور زاهدی از زندان آزاد شد و رهبری گروه های اوباش را بر عهده گرفت هر چیزی که لازم داشت از بلندگو و ماشین گرفته تا نوچه های قدیمی اش و حفاظت توسط گارد ارتش در اختیارش قرار داده شده بود از آن ساعت به قلع و قمع مخالفین شاه در خیابان ها می پرداخت و همه 500 تن از اوباش جنوب شهر به دنبالش راه افتاده بودند.ساعاتی بعد به دفاتر روزنامه های طرفدار دکتر مصدق حمله برد و هر کس و هر چیزی را در آنجا دیده بود خورد و خمیر کرد.

تا عصر آن روز در در گیری های خیابانی تمامی نیروهای ملی و چپ را سرکوب کرد مردم غول بزرگ و قدرت مندی را در خیابانها می دیدند که هرکس در مقابلش مقاومت می کرد را به بدترین نحو ممکن تا سر حد مرگ کتک می زدو در ساعاتی از به جولان دادن در مقابل منزل دکتر مصدق پرداخت…

پرده سوم اشرف

با روی کار آمدن پیرمرد تا نهایت ممکن محدود شده بود تمامی ارتباطات مالی اش و قدرتش محدود شده بود از ابتدای کار نیز اشرف نسبت به دکتر مصدق احساس خوبی نداشت و تا حدممکن با او مقابله کرده بود اشرف برخلاف برادرش بسیار بی باک و نترس بود تاجایی که رضا شاه بارها گفته بود کاش اشرف مرد بود!شاید هم بدلیل اینکه خواهر دوقلوی محمد رضا شاه بود ژن های آنها اشتباهی جاسازی شده بود!

او مخفیانه پاکتی  از طرف آمریکا و انگلیس برای محمد رضا شاه داد که جزئیات کودتا در آن نوشته شده بود او واقعا نفرت عمیقی نسبت به مصدق داشت مصدق نیز او را تبعید کرده بود در فرانسه نیز بارها از دولت انگلیس خواسته بود که با حمله نظامی دولت دکتر مصدق را ساقط کنند.زمانی که در فرانسه بود تاجایی که توانست با کمک دوستان آمریکایی خود وضعیت ایران را بحرانی جلوه داد. اندکی قبل از کودتا به بهانه تامین مخارج بیمارستان پسرش وارد ایران شده بود.اشرف وظیفه هماهنگی بخشی از کودتا چیان و اسدالله رشیدیان را بر عهده گرفته بود.تا جایی که توانست افراد مختلف را بر علیه مصدق متحد کرد 9 روز پس از خروج او کودتا پیروز شد.
دقیقا می توان گفت که اشرف رابطی بین سرویس های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس با کودتا چیان بود و مهم ترین مهره داخلی کودتا به حیاب می آمد.

پرده چهارم اسدالله رشیدیان

پدرش از طرفداران سرسخت سیدضیاالدین طباطبایی بود و شغل کوچکی در سفارت انگلیس داشت از نخست نیز خودش یکی از بهترین مهره ها انگلیس در ایران به شمار می رفت.در حقیقت رابط انگلیسی کودتا شخص اسدالله رشیدیان بود در یک ملاقات حضوری با شاه به او گفته بود که انگلیس و آمریکا قصد کودتا در ایران را دارند.

رابين زينر مامور بلند پایه انگلیسی مبالغی را به رشیدیان پرداخت تا نمایندگان مجلس را بخرد و او نیز در کار خود موفق بود تاجایی که نمایندگان خودفروخته برای طرح استیضاح مصدق آماده می شدند مصدق نیز با هوشیاری تمام مجلس را منحل اعلام کرد اما نمی دانست که این عمل وی بهانه را به دست کودتاچیان برای به پیش بردن نقشه شوم خود خواهد داد.

اسدالله رشیدیان مامور رسمی سرویس های جاسوی انگلیس ماموریت رسمی خود را بلافاصه پس از خروج اشرف از ایران آغاز کرد عبدالله شهبازی می نویسد اسد شاه در ابتدا هیچ اعتمادی به رشیدیان نداشت اما بعد از اندکی متوجه شد که او سخنگوی رسمی دولت انگلیس در ایران است.و تقریبا می توان گفت رشیدیان یکی از مهره های اصلی بود که توانست شاه جوان و ترسو را راضی کند که حکم عزل دکتر مصدق را امضا کند.

عبدالله شهبازی می نویسد رشیدیان در برابر شاه بعنوان مردی هم تراز با کرمیت روزولت ظاهر می شده است.

پس از کودتای 28 مرداد به رشیدیان امتیازات گسترده مالی چون چون امتیاز تأسیس بانك اعتبارات تعاونی و توزیع برخوردار اعطا شد آری در ایران مزد خیانتکاران این است و مزد خادمین نیز همانند دکتر حسین فاطمی حکم اعدام است.

پرده پنجم سرشاپور ریپورتر

پدرش رئيس سازمان اطلاعاتي بريتانيا در ‏ايران در زمان انقلاب مشروطه و اوائل سلطنت رضا شاه بود نقش او در کودتا نیز همان نقشی بود که اگر پدرش زنده بود انجام می داد یعنی سِر شاپور ريپورتر، مسئول شبکه‌هاي اطلاعاتي مشترک سيا و ام. آي. 6 در زمان کودتا در ایران بود و تمامی عملیات های جاسوسی و اطلاعات مورد نیاز سازمان های اطلاعاتی سیا و ام آی 6 را تامین می کرد.در دوران جوانی به دهلی می رود و در جنگ جهانی دوم از رادیو دهلی به سخن پراکنی در جهت منافع دولت استعماری انگلیس می پردازد.یک بار در در سال 1947 و با كارت خبرنگاري به ايران آمد.

اندکی قبل از زمان کودتا نیز بطور نامعلومی وارد ایران شد و به فعالیت های جاسوسی و تبلیغ بر علیه مصدق پرداخت.

به پاس تمامی خیانت هایش  انگلیس چون بقیه خائنین مانند سرجان ملکوم به او لقب سرشاپور ریپورتر را داد

در تصویری که در دادگاه مصدق از او گرفته شده است او نوشته است و امضا کرده است

«ماموريت با موفقيت انجام شد

پرده ششم دکتر محمد مصدق

پیرمرد در شب 25 مرداد میهمان ناخوانده از جانب شاه داشت که حکم عزل وی را با خود به همراه داشت اما نخست وزیری که توسط مردم انتخاب شده بود مشروعیت خود را از شاه نگرفته بود که توسط شاه عزل شود فورا دستور حبس نصیری را صادر کرد.

روز بعدش به او اعلام کردند که شاه در حال فرار از کشور است آیا هواپیمای او را ساقط کنیم یا نه؟پیر مرد که همچنان نسبت به شاه وفادار بود و فقط خواستار سلب اختیارات شاه بود و می خواست شاه سلطنت کند نه حکومت نپذیرفت.

هندرسون در ملاقاتی که در خانه مصدق با او داشت به او اعلام کرد که دولت آمریکا با تمامی قوا از ادامه حکومت او جلوگیری خواهد کرد و از مصدق خواست از قدرت کناره گیری کند ولی او دستور اخراج هندرسون از منزلش را داد.

اما مصدق می توانست به کشورش پشت کند و با قبول پیشنهاد 50 درصدی آمریکا در مورد نفت ایران حکومتش را ادامه بدهد….

در روز کودتا عده ای از توده ای ها به او پیغام دادند که آنها را مسلح بکند تا توطئه کودتا را خنثی کند اما او به هر قیمتی حاضر نبود قدرت را حفظ کند زیرا با این کار احتمال کشتار و خون ریزی زیادتر می شد به علاوه ممکن بود ایران در دام نوکران روسیه یعنی حزب توده بیفتد.

عصر آن روز نیروهای نظامی و اوباش به منزلش حمله بردند و با گلوله های توپ آنجا را به ویرانه ای تبدیل کردند و عده ای از نگهبانانش را کشتند مصدق و خانواده اش از شکافی که در نتیجه برخورد توپ به دیوار منزلش پدید آمده بود توانستند صحنه را ترک کنند اوباش پس از ویران کردن منزل کتر مصدق تمامی وسایلش را در آنجا به حراج گذاشتند.

پیر مرد بعد از دستگیری و محاکمه به سه سال زندان در بیرجند و تبعید به احمد آباد منزل محکوم شد او در بی دادگاه شاه به آزموده گفت به شاه بگو نسلی تربیت کردم که روزی تو را با گریه از کشور بیرون خواهند کرد.

پرده هفتم هندرسون

بعد از خروج از منزل مصدق اعلام کرد که دولت آمریکا زاهدی را به رسمیت می شناسد و از آن پس نهایت تلاش خود را برای بر انداختن مصدق خواهد کرد سپس به برادران قشقائی دستور داد که به فارس بروند و در آنجا حکومتی تشکیل بدهند و تا تشکیل حکومت زاهدی در ایران ماهیانه 5 میلیون دلار به آنها پرداخت شد.اما برادران قشقائی زیر بار نرفتند.

لوئی هندرسون بعد از ملاقات با اشرف در فرانسه روانه سوئیس شد وتا در آنجا کودتا را هدایت کند.

در 27 مرداد دوباره وارد تهران شد و چک به شماره 703352 به مبلغ 2/600/000/000 ریال را برای بر انداختن حکومت مصدق صادر کرد.این پول به پانصد تن از اوباش عده ای از نظامیان و روحانیون پرداخت شد.

پرده هشتم آیت الله کاشانی

در ابتدای ملی کردن صنعت نفت و در 30 تیر تا می توانست به مصدق کمک کرد اما بعد ها به اختلافات زیادی را با مصدق پیدا کرد عده ای می گویند بعد ها کاشانی از یک سو با در بار مشغول زد و بند بود و از سوی دیگر با هندرسون عده ای نیز معتقد هستند که چون مصدق قوانین شرعی از جمله تعطیل کردن شراب فروشی ها و … را اجرا نمی کرد کاشانی به مخالفت با وی برخواست اما یادمان نرود او رئیس مجلسی بود که مصدق دستور انحلال آن را صادر کرده بود پس بطور طبیعی اختیارات و قدرت کاشانی محدود می شد پس واضح بود که به مخالفت با دکتر مصدق خواهد پرداخت.

ملاقات آیت الله کاشانی با هندرسون قبل از کودتا

در 25 خرداد کاشانی ملاقاتی با زاهدی داشت او گفت:ت‌الله کاشانی حمایت بی دریغ خود را از ایشان و سایر کسانی که جانشان به‌علت مبارزه با دیکتاتوری مصدق در خطر است ابراز داشتند.
در 28 مرداد نیز:»ملت غیور ایران اکنون 28 ماه است که ایشان زمامدار است و در تمام این مدت یک قدم مفید به حال شما که بتواند اسم آن را ببرد بر نداشتند. هر روز وعده های بزرگ می دهد و فردا عذر می آورد. ساعت به ساعت راه را برای تحکیم دیکتاتوری و حکومت فردی و خود سری هموار ساخته است. مصدق خوب می داند اگر با آزادی به رای ملت رجوع کند 97 درصد مردم علیه او رای می دهند . شما هموطنان عزیز می بینید که تا امروز چه کسی به نفع اجانب قدم برداشته و آنچه تا امروز کرده مستقیما به مصلحت اجنبی و زیان مملکت بوده است.»
او همچنین شاه را «مرد تربیت شده عاقل» و » مردی معقول تحصیل کرده و با تحصیلات» خواند وگفت: «عقیده من این است که ایران سالیان دراز حساسیت سلطنت دارد و فی الحقیقته وجود شاه یک جهت جامعی برای جمع آوری کلیه طبقات مردم به دور این مرکز ثابت است.»

عده نیز معتقد هستند که کاشانی علیرغم مخالفتهایش با مصدق در 28 مرداد با نامه ای او را از خطر کودتا آگاه کرد.

ملاقات کاشانی با شعبان بی مخ اندکی بعد از کودتا

پرده نهم شهید دکتر سید حسین فاطمی

او از همه تند تر بود پس از فرار شاه به خدمت مصدق رسید و از او خواست که اعلام جمهوری بکند که مصدق با عصبانیت این پیشنهاد او را رد کرد.زیرا خود را وفادار به آرمان های مشروطه می دانست.فاطمی دشمنی عجیبی با پهلوی ها داشت شاه هم به شدت با او دشمنی ورزید فاطمی دستور داد تمامی مجسمه های شاه و پدرش را از میادین به پایین بکشند.

انگلیسی ها نیز از وی دل خوشی نداشتند زیرا او متوجه خطر دولت انگلیس بود او در 19 مهر1331 سفارتخانه انگلیس را تعطیل کرد.در 25 بهمن 1330 نیز فدائیان اسلام سعی در ترور وی داشتند.

در شب کودتا نیز رادیو اعلام می کند که مصدق فرار کرده و فاطمی توسط مردم تکه تکه شده است اما او تا 6 اسفند در مخفیگاه بود وقتی او را به حیاط شهربانی بردند شعبان بی مخ و دار و دسته اش به او حمله کردند و او و خواهرش را که سعی کرد خود را روی فاطمی بیندازد تا او آسیبی نبیند با ضربات چاقو زخمی کردند.

او گفت من درهای سفارت انگلیس را بستم غافل از اینکه تا درباره پهلوی هست انگلیس نیازی به سفارت ندارد.

در 18 آبان 1333 در حالی که عده ی بسیاری از بزرگان از شاه خواسته بودند او را اعدام نکند او مورد کینه توزی شاه قرار گرفت و با دمای 40 درجه تب به میدان تیر آورده شده و تیرباران شد.

پرده دهم مظفر بقایی

او از بنیانگذاران نهضت ملی بود اما بعد ها به مخالفت با مصدق پرداخت در 1 اردیبهشت 1332 سرتیپ افشارطوس رئیس شهرانی تهران و پسرخواهر مصدق بدست او و عواملش روبوده و به طرز وحشتناکی به قتل رسید.

در کودتا نیز بطور فعال بر علیه مصدق به فعالیت پرداخت و در حمله به منزل مصدق نقش فعالی داشت.

عکس:از راست به چپ: عبدالقدير آزاد، حسين مكي، محمد مصدق، ابوالحسن حائري‌زاده، مظفر بقايي

پرده یازدهم فضل الله زاهدی

انگلیسی ها در ابتدا مایل بودند که بلافاصله پس از رفتن مصدق دولت نظامی زاهدی ایران را کنترل بکند ولی آمریکایی ها می خواستند شاه مهره آنها باشد سه روز قبل از کودتا زاهدی توسط شاه بعنوان نخست وزیر ایران انتخاب شده بود و در روز کودتا مخفی شده بود.با ارتباطاتی که زاهدی داشت قرار بود نظامیان را از شهرستان ها جمع کرده و به تهران بیاورد تا مصدق را وادار به قبول فرمان شاه کند اما در این مورد موفق نشد.ولی او موفق به این کار نشد.

در 28 مرداد پس از استقرار یگان های کودتاچیان در مناطق اصلی شهر خود را به رادیو رساند و خبر پیروزی کودتاچیان و نخست وزیری خود را اعلام کرد.

اما مساله ای که معلوم بود آمریکا و انگلیس بدون کمک زاهدی نمی توانستند کودتا را به پیش ببرند زیرا نفوظ زاهدی بسیار در ارتش زیاد بود و بواسطه نفوظ زاهدی توانستند عملیات کودتا را به پیش ببرند بعد ها محمد رضا شاه بخاطر این خدمات دخترش را به پسر زاهدی داد.

پرده دوازدهم رادیو BBC اهریمنی فارسی

تا توانست به تخریب مصدق و بزرگنمایی بر علیه مصدق پرداخت و علامت رمزهای بسیاری را نیز به دشمنان مصدق مخابره می کرد از جمله در شب 25 مرداد

ینجا لندن است ، رادیوی BBC ، اکنون دقیقا نیمه شب است

در حالی که همیشه می گفت :ینجا لندن است ، رادیوی BBC ، اکنون نیمه شب است و عملیات کودتای نافرجام 25 مرداد آغاز شد در شب قبل از 28 مرداد نیز

شب قبل از کودتا نیز رادیو BBC در برنامه فارسی خود ، شعری از فردوسی را قرائت کرد که دوازده سال پیش در شب سوم شهریور 1320 و در آستانه ورود ارتش های اشغالگر متفقین به ایران خوانده بود :

«چو فردا برآید بلند آفتاب                   من و گرز و میدان و افراسیاب «

که احتمالا این نیز اسم رمزی برای کودتا چیان بوده است.

خواستید بروید بی بی سی گوش کنید.